وابستگی و استقلال، از مهمترین مسائل در روابط بین افراد به شمار میآید. وابستگی ممکن است برای بسیاری از افراد وضعیت ناخوشایندی به نظر آید. بدین معنی که ممکن است آنها رنج و درد ناشی از وابستگی ناسالم را یا خود تجربه کرده باشند، یا در اطرافیان دیده باشند، اما وابستگی در رابطه سالم میتواند وضعیتی شوقانگیز و سرشار از شور و نشاط ایجاد کند.
استقلال برخلاف وابستگی برای بسیاری، وضعیت خوشایندی به نظر میآید. در روابط، به خصوص در روابط زناشویی برخی تلاش میکنند تا خود را مستقل و خودمختار نشان دهند. در حالی که بدون آشنایی و شناخت با استقلال سالم، چیزی جز آشفتگی و اختلاف حاصل نخواهد شد.
وابستگی و استقلال ناسالم، به دلیل ترس از تنها ماندن و پذیرفته و تأیید نشدن به وجود میآید. چنین ترسی در نهایت منجر به آن میشود که ما نتوانیم واقعی باشیم و هنگامی که واقعی نیستیم، نمیتوانیم چیزی که به راستی هستیم یعنی خود حقیقیمان باشیم و همچنین نمیتوانیم با خود، دیگران و قدرت مطلق این جهان یعنی خداوند، روابط سالمی برقرار کنیم.
در این وضعیت ما به صورت ناخودآگاه در حالت وابستگی بسر میبریم و هم وابسته میشویم. یعنی با خود دروغینی زندگی میکنیم که تمایل دارد از طریق عادات وسواسگونه، اعتیادها و دیگر اختلالات به حیات خود ادامه دهد. بنابراین آشنایی با وابستگی و استقلال سالم و ناسالم در روابط بین فردی مفید خواهد بود و آگاهی از برخی از ویژگیهای رفتاری مربوط به آنها میتواند بسیار کمککننده باشد.
در وابستگی سالم فرد در زمان مناسب و هنگام نیاز، به شکل روشن و مستقیم درخواست کمک میکند و اگر کمکی ارائه شود آن را میپذیرید و در روابط، بخصوص با افراد مورد علاقه خود احساس امنیت و اعتماد میکند. روابط در وابستگی سالم صمیمی بوده و هر شخص در آن واقعی و صادق میباشد، همچنین دو طرف رابطه به طور برابر سهم مشارکت خود را میپذیرند، به طوری که برای همدیگر اهمیت قایل شده و به یکدیگر احترام میگذارند.
همچنین در وابستگی سالم، دو طرف انعطافپذیر هستند، این نیز به معنی داشتن حد و مرزهای سالم میباشد. آنان فریبکار نیستند و برای رسیدن به خواستههای خود دیگران را کنترل نمیکنند. بنابراین در چنین رابطهای، کسی احساس نمیکند مورد سوءاستفاده و بهرهکشی قرار گرفته است. هر دو طرف در حالی که به نیازهای خود توجه دارند و از خود مراقبت میکنند نسبت به هم مهربان و همدل هستند و در کنار آن به میزان مناسبی به فعالیتهای خودانگیخته و خودجوش میپردازند.
فرد در وابستگی سالم در روابط خود احساس خوبی دارد و از برقراری رابطه صمیمی با کسانی که وابستگی و استقلال ناسالمی دارند پرهیز میکند. او از معنویت و گسترش رابطه خود با قدرت مطلق هستی بخش جهان آگاهی داشته و آن را تجربه میکند.
در وابستگی ناسالم، دو طرف در درخواست کمک و پذیرفتن آن و نیز در اعتماد کردن مشکل دارند. آنان انعطاف ناپذیر، خشک و سخت گیر هستند. سعی میکنند با فریبکاری و به شکل غیرمستقیم دیگران را تحت نفوذ خود قرار دهند و کنترل کنند، همیشه رفتارهای نامناسب را تحمل میکنند و اغلب به دیگران اجازه میدهند فراتر از حد و مرزهای خود، در انتظارات و درخواستهایشان زیادهروی کنند. چنین افرادی گاه فورانی از خشمهای انفجاری از خود نشان میدهند، بیش از اندازه طرد کننده یا پذیرنده هستند.
افراد وابسته ناسالم تندخو، بددهن و معترض و یا بیاحساس و کرخ هستند، معمولاً درگیر روابط با دیگر افراد هم وابسته یا سوءاستفاده گر نیز هستند. این افراد به جای آن که به چنین روابطی خاتمه دهند، تمایل دارند مانند یک قربانی این روابط را ادامه دهند. از دیگران انتظار دلسوزی و ترحم دارند. در ارتباط با افراد وابسته سالم، احساس بیحوصلگی میکنند چرا که با حالتهای رفتاری خود آشنایی دارند. اغلب احساس میکنند گرفتار و بدشانس هستند و به درستی نمیتوان گفت که آیا آنها رابطه سالمی با هستی بخش جهان دارند یا نه.
باور ناتوان بودن: در این حالت فرد خود را شخصی ناتوان میپندارد که از انجام امور شخصی خویش باز میماند و به طور کلی از زندگی به تنهایی ناتوان است. چنین باوری در خانواده شکل میگیرد و والدین ناکارآمد برای اعمال کنترل خود بر فرزندانشان در ذهن آنها این باور را ایجاد و تقویت میکنند.
میل به حمایت و ترس از طرد شدن: ذهنیت و باور ناتوان سبب میشود فرد همواره به حمایت دیگران نیاز داشته باشد و همواره نگران از دست دادن حمایت مورد نظر خود باشد. میتوان گفت دلیل اصلی میل به حمایت و ترس از طرد شدن، خانواده ناکارآمد است که یا از طریق حمایت و مراقبت افراطی و یا به واسطه غفلت و نادیده انگاشتن فرزندان خود به آن دامن میزنند.
رفتار دیگران محور: همانطور که گفتیم باور ناتوانی و میل افراطی به دریافت حمایت، ترس از طردشدگی را ایجاد می کند این میل و ترس منجر به رفتاری میشود که متمرکز بر دیگران است. فرد تمام انرژی خود را برای یافتن حمایت از سوی دیگران صرف میکند و به دنبال آن است که دیگران را راضی نگه دارد و به هر قیمتی شده از طرد شدگی رهایی یابد.
فاصله گرفتن از خود: به مرور رفتار دیگران محور، باعث میشود فرد از خود فاصله بگیرد و با آنچه میخواهد و احساس میکند، غریبه شود. علت این است که او بیش از خود به دیگران، نیازها و خواستهها و احساسات آنها توجه دارد.
کسانی که از استقلال و خودمختاری سالمی برخوردارند به شکل سالمی نیز وابسته هستند. در فعالیتهای خودجوش و شراکتی با دیگران همراه میشوند. به اشتباهات خود اعتراف میکنند و در زمان مناسب و در صورت نیاز در مورد مشکلی که در زندگی با آن روبه رو هستند کمک میخواهند و اگر به آنها پیشنهاد کمک شود، آن را میپذیرند. در اغلب اوقات با خود و با دیگر افراد ایمن، واقعی و صادقانه رفتار میکنند. آنها به وجود خود حقیقیشان آگاهی و اعتماد دارند و به لحاظ تجربی، خود حقیقیشان را به قدرت مطلق مرتبط ساختهاند. بنابراین این گونه افراد از زندگی لذت میبرند و احساس رضایت و خوشبختی میکنند.
همچنین متواضع و فروتن هستند. آنها در صورت نیاز هم میتوانند قاطع و راسخ باشند و هم انعطافپذیر، بدون این که به دیگران صدمهای بزنند و آنها را ناراحت کنند. نیازهای خود را تامین میکنند به تواناییهای خود آگاه هستند و مایل نیستند دیگران را کنترل کنند، فریب دهند و یا استثمار کنند. آنها با خود و دیگران مهربان هستند. با کسانی که وابستگی و خودمختاری ناسالمی دارند رابطه برقرار نمیکنند آنها آزاد و در حال رشد و تحول هستند.
افرادی که دارای استقلال و خودمختاری ناسالمی هستند، تظاهر میکنند که امور را تحت کنترل دارند، مستقل هستند و نیازی به کمک دیگران ندارند. از آنجایی که خود را بسیار خودمختار میدانند و به استقلال خود میبالند، اغلب فکر میکنند بسیار بهتر از دیگران هستند. راحت طلب بوده و با دیگران انتقادی و دفعکننده رفتار میکنند.
اشخاص دارای استقلال ناسالم اغلب حد و مرزهایی خشک و غیرقابل انعطاف و گاهی بسیار و بی در و پیکری دارند. عمداً یا سهواً دیگران را تحت کنترل خود میگیرند و آنها را فریب میدهند. آنها جنبههای حیاتی و مهم زندگی درونی خود را انکار کرده و به آن بیتوجه هستند. نسبت به خود حقیقیشان آگاهی نداشته و آن را درک نمیکنند، بنابراین از اصیل و واقعی بودن در روابط عاجز هستند.
نداشتن اعتماد و اطمینان: فرد مستقل ناسالم تجربه و یا باورهایی مبتنی بر غیرقابل اعتماد بودن دیگران دارد. والدینی که خود مستقل ناسالم هستند باور غیرقابل اعتماد بودن به دیگران را به فرزند انتقال میدهند.
میل به فاصله گرفتن از دیگران: زمانی که فرد دیگران را قابل اعتماد نمیداند، تمایل دارد از آنها فاصله بگیرد تا به این ترتیب از احساس ناخوشایند بیاعتمادی و احتمال صدمه از سوی دیگران در امان بماند.
حصار کشیدن به دور خود: فرد مستقل ناسالم برای اینکه بتواند به راحتی از دیگران فاصله بگیرد، به دور خود حصارهای بلندی میکشد که نزدیک شدن به او را عملاً غیرممکن و دشوار میسازد.
قطع ارتباط با دیگران: داشتن حصارهای قوی و بلند، سبب قطع شدن ارتباط فرد با سایرین میگردد و به این ترتیب احساس ناامنی فرد، ظاهراً کاهش مییابد .